-
my holy
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 22:00
توحید این نیست که خدا یکی است . توحید یعنی که همه ی خوبیها فقط یک چیز است و آن خداست . مقدس فقط یک چیز است و آن خداست . بقیه چیزهایی که مقدس می خوانیم تقدس خود را از او گرفته اند . مثل تر شدن یک قطعه چمن از آب سرچشمه . اون چمن تر شده اما منبع تر شدنش سرچشمه است . و سرچشمه هرگز خشک نمی شه . اما چمن دیر یا زود می خشکه ....
-
مرنجان دلم را
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 22:35
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیـند + برخی آدم ها هستن که وقتی دلشون رنجیده می شه بی سر و صدا و در سکوت مرغ دلشون رو پرواز می دن و می رن . باید خیلی مواظب رفتارمون با آدم ها باشیم ... برخی از آدم ها خیلی دلشون براشون عزیزه ... مهم این نیست که اون آدم با ما باشه ، مهم اینه که مرغ دلش روی بام ما...
-
گل سرخ
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 19:16
من جلوه ی هستی را در نیمه ی چشمانت دیدم تورا در خلوت شب هایم فریاد کردم صبورانه سوختم و ساختم با منی ؟ با من بمان ... تا سرود عشقم را با عشق بســـــــــــــــــــــــــــــــــــــازم ... ---- نتونستم نتونستم ... قد رعتاتو ببینم آخه چشمی که پر آبه فرصت دیدن نداره نتونستم گل سرخی واست از باعچه بچینم آخه دستی که بلرزه...
-
دیواره ی شیشه ای
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 22:38
بعضی از آدم ها هستن که انگار که دورشون یه دیواری از یک شیشه ی خیلی نازکه که اون آدم رو می شه از پشت اون شیشه به خوبی دید . اون شیشه انقدر شفاف و نازکه که انگار اصلا وجود نداره . اما در عین اینکه نازک و شفافه ، بسیار بسیار قوی و محکمه . جوری محکمه که هیچکس نمی تونه ازش رد بشه ، فقط خود خدا می تونه ازش عبور کنه . این...
-
خوش
جمعه 25 دیماه سال 1388 20:14
خوش آنکه اندر ره دوست جان دهد به راه عشق آنچه نکوست آن دهـد + اگه زندگی به دلیلی غیر از تو تموم بشه اون زندگی بیهوده است ... جان لیلی ... خوش به حال هر کس که تورو تو دلش خودش داره ... چون گنجی رو داره که هرگز و هیچکس نمی تونه ازش بگیره ... چون زندگی جاودان رو همیشه همراه خودش داره ... جان لیلی ... عشق من ...
-
تلخ و تلخ و تلخ
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 23:22
روی دیوار اتاقش پر از عکس بود عکس های فاحشه های رده اول دنیا دوست می داشت با تک تک آنها بخوابد هیچکس نیست که خوابیدن با بهترین ها را از ته دل دوست نداشته باشد او شرافت را در هرزگی جسمی نمی دید هرزگی یعنی خود خواهی هرزگی یعنی غرور هرزگی یعنی ببینی که او مشکل دارد و تو چشمت را به رویش ببندی هرزگی یعنی که دیگران را پایین...
-
عشق گرگ
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 22:44
دل عاشق مثال گرگ گشنه است که گرگ از هی هی چوپان نترسد ...
-
بایست کنار
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 20:43
و ما در یک مشکل گیر کردیم . فشار زیادی برای حل مشکل به ما می اومد . ظاهراْ هیچ متخصصی نبود که در حل مشکل به ما کمک کنه و یا به ما مشاوره بده . بسم الله الرحمن الرحیم خداوند در آنجا حضور داشت و ما صدایش زدیم . او به ما توجه کرد و با لبخندی پدرانه و مهربان به ما گفت : " بایستید کنار پسرا . خودم حلش می کنم ! "...
-
انتظار
جمعه 11 دیماه سال 1388 23:28
سلام ای تنهایی ، دوست همیشگی ام در تاریکی منتظری تا بیایم آمده ام تا با تو یار شوم امشب هم مهمان مهمانی ات شوم ای کاش که مثل پرده ای ابریشمی مرا در آغوش گیری و زمزمه کنی ترانه های خواب جاودانه را ترانه های خواب جاودانه را من با تو به سکوت حرف می زنم تو با من در تاریکی نجوا می کنی ای کاش که هرگز مرا رها نکنی همیشه مرا...
-
جان
جمعه 11 دیماه سال 1388 02:02
چه شود جان ، فکنی بر من مسکین نگهی تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی روی خویش از عاشقان جانا مکن هرگز نهان نور ماه از آسمان تابد بر اطراف جهان به دست تو تیر جفاست ای صنم نشانه ی تیر تو کیست ، آن منم ... آن منم ... آن منم ... آن منم ... + ای کاش که افسانه ی دیدار تو روزی به حقیقت تبدیل بشه ... جان لیلی ... ای تنها شعله ای...
-
مسولیت انسان بودن
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 00:19
"بی توجهی می تواند انسان را بکشد ، همانند چاقویی که در روحش فرو کرده باشی - مایکل جکسون" یک دوستی دارم که به بچه های بهزیستی سر می زنه . تعریف می کرد که یکی از بچه ها خورد زمین دستش زخم شد ، هی می دوید این ور اون ور دستش رو به همه نشون می داد که زخم شده اما کسی بهش توجه نمی کرد ... از وقتی که اینو ازش شنیدم...
-
کاش امشب هم ...
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 23:06
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید جان لیلی ... پس کی می خوای خودت رو نشون بدی ... جان لیلی ... پس کی میشه که تورو دید ... جان لیلی من دوستت دارم ... همه بهترینشون رو برای تو فدا می کنند ... من بهترینی ندارم جز این جون که اونهم از خود توست ... جان لیلی ... کاش که امشب هم بیایی ... کاش که امشب هم بیایی ... کاش که امشب هم...
-
اگه تو زندگی ...
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 15:57
اگه تو زندگی یه چیز با ارزش یاد گرفته باشیم اینه که هرچیزی رو که باختیم مهم نیست . مهم اینه که خودمونو هیچ وقت نبازیم ... از صحبت های میترا
-
لالایی
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 23:55
برف می بارد مادامی که تو این لالایی آرام را نجوا می کنی من در این اتاق کوچک به دام افتاده ام و تو را دوست می دارم ، مادامی که روحم تو را فریاد می کند ... با دستانم صورتم را می پوشانم و تو به لالایی ادامه می دهی ای کاش که به فریاد های روحم گوش کنی و مرا هم ببری ... من تو را دوست می دارم ، مادامی که روحم تو را فریاد می...
-
درد و درمان
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 20:47
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد ... + مهم آن چیزی است که تو بپسندی ... ای معنای زیبایی ... ای گرمای هر آغوش ...
-
تو میری
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 00:50
مثل یک دسته گل اقاقیا دلم آواز می کنه بیا بیا تو میری پشت علف ها گم می شی من می مونم و گل اقاقیا گل ایوون بهاره دل من یه بیابون لاله زاره دل من ... + ای که عاشق می کنی ، همیشه هستی و هرگز دیده نمی شوی ... دلم آواز می کنه ... آواز می کنه ... آواز می کنه ...
-
خدایا تو پناهی ...
جمعه 27 آذرماه سال 1388 18:03
دیدم صنمی سرو قدی روی چو ماهی افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی بشینم سر راهی به امید نگاهی الهی تو گواهی ، خدایا تو پناهی بی او من و این کنج غم و آتش آهی الهی تو گواهی ، خدایا تو پناهی ... + تنها عشق توست که دلها را زنده نگه می دارد و روح ها را بی نیاز می کند و تیمار ... لحظه ای دیدار با تو می ارزد که تمام عمر را...
-
نفس های سرخ
جمعه 20 آذرماه سال 1388 22:51
اگر حتی نفسی باشد که به زنده ماندنم کمک کند اما آن نفس خالی از تو باشد ، آن نفس را نخواهم کشید ... تویی معنای همه چیز و تویی جان همه چیز ، ای خالق ، ای زیبایی ، ای جان لیلی ... + میترای خوبم چند روزیه که بیمار شده . خدایا به حق همین لحظه ها که از وجود عزیز تو معنا گرفته قسمت می دم که هرچه زودتر حال میترا رو بهبودی...
-
خوشحال و گریون
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 21:04
همه توی محوطه خوشحال از اینکه قرار دفترچه مرخصی هاشونو بگیرن . انگار که فکر و ذکر همه شده بود این چند روزی که توی پادگان اند . یا خوشحال از اینکه دارن می رن مرخصی یا ناراحت از اینکه نوبت نگهبانی شون بود و نمی تونستن برن . به حسین هم بالاخره مرخصی دادن ... حسین صمیمی ترین همخدمتی منه . چقدر الکی بهش گیر دادن . هفته ی...
-
پادگان خضرایی - قسمت اول
جمعه 22 آبانماه سال 1388 00:48
پادگان خضرایی - قسمت اول خب همونطور که دوستان می دونن من حدود ۱۰ روزه که توی نیروی هوایی تو پادگان خضرایی دارم دوره ی آموزشی ام رو می گذرونم . الان اولین مرخصی هست که اومدم خونه و دارم این مطلب رو می نویسم . روز اول با پوریا رفیق شدم که عمران خونده بود و برنامه نویسی می کرد ! من و پوریا هر دو تو یه گردان هستیم اما...
-
تو ماهی رو آسمون خونه
جمعه 10 مهرماه سال 1388 00:32
به کی بگم تو ماهی رو آسمون خونه به کی بگم از عشق تو شدم دیوونه با کی باشم وقتی می خوام فقط تو باشی؟ مرهم شب های سیام فقط تو باشی
-
شجاعانه گام بردار ...
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 04:53
بارون شدیدی می اومد و کودک چهار ساله گریه می کرد بارون خیلی شدید می اومد و او ترسیده بود پشت در خونه گیر کرده بود و هیچکس خونه نبود تا در رو به روش باز کنه او گریه می کرد ... تو زندگی چیزایی هست که تو هیچوقت نمی تونی با عقل خودت بهش پی ببری . مسائل اتفاق می افتن بدون اینکه تو دستی درش داشته باشی . اوست که تصمیم می...
-
برای همیشه
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 04:55
آنها هر دو باکره یکی در انتظار دیدن دیگری با تمام وجودش برای عشق ... دست در دست هم خواهند رفت به افقهایی که هیچکس جز آنها نیست و او خواهد خفت ... در آغوش او برای همیشه ... و باکره خواهند ماند و در آغوش او خواهد خفت ... برای همیشه ...
-
دوستان گلم
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 02:17
یکی از دوستان گلم بهم یه بازخورد داده که چیزایی که تو وبلاگم می نویسم تم غمگینی داره . تشکر می کنم ازش که میاد و سر می زنه و دنبال می کنه . راستش خودمم می دونم ، اما نوشتن بهم تسکین می ده . دوستان گلم که پارسال این موقع ها وبلاگ قدیمی مو می خوندن می دونن که اون روزام که حالم مثل این روزا بود می نوشتم . منظور خاصی تو...
-
با قلب های شکسته تلاش کردیم
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 02:52
هیچ وقت نتیجه برای تو مهم نبود هیچ وقت تلاش برای تو مهم نبود هیچ وقت نیت برای تو مهم نبود تنها چیزی که مهم بود ٬ خلوص ... ما با خلوص نیت کردیم بی هیچ چیزی برای باختن با قلب های شکسته تلاش کردیم زخم های زبان ها را پذیرفتیم و لبخند زدیم ... لحظه ای توان پاهای ما به انتها می رسد و لبخند هامان برای همیشه محو می شود و...
-
دل
شنبه 31 مردادماه سال 1388 02:32
پشت این پنجره ها دل می گیره غم و غصه ی دلو تو می دونی وقتی از بخت خودم حرف می زنم چشام اشک بارون می شه تو می دونی عمریه غم تو دلم زندونیه دل من زندون داره تو می دونی هر چی بهش می گم تو آزادی دیگه می گه من دوستت دارم تو می دونی - برای عزیزترینم ... میترای گلم ... رفیق ترینم ... دو روز تا اومدنت مونده و دو روز برام دو...
-
عذرا ...
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 00:44
امروز روز ملاقات بود ... بار اول بود که آقا رو می دیدم ... اما خانم رو چند بار دیده بودم ... خیلی شکسته شده بود ... اندوه رو می تونستی تو قلبش احساس کنی ... چقدر واسه من سخت بود که اونجا بشینم ... از چیزی باهات حرف بزنن که هر کلمه اش دونه دونه بافت های احساسی ات رو مرتعش می کنه ... بی اختیار اشکم می اومد ... نمی شه...
-
میترای صخره ها
شنبه 3 مردادماه سال 1388 21:22
دیشب دوباره تلفنم زنگ خورد و شماره نداشت . زده بود Private . معمولا وقتی اینطوری تلفنم زنگ می خورد یا سمیه می تونست پشت خط باشه یا میترا . - الو ؟ ( مکث کردم تا صدام به اونور برسه . می دونستم تلفن از خارج کشوره ) - سلام جواد ! منم ! زنگ زدم ازت حالتو بپرسم ! میترا بود ... مکالمه ما دو سه دقیقه طول کشید . دو سه دقیقه...
-
آقای جکسون
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 01:23
عجب روز بدی بود ... صبح از خواب بیدار شدم . ساعت ۹ بود . داداشم از تو هال خونه مون رد شد و گفت "مایکل جکسون مرده ها !!" زدم یورونیوز دیدم آره ... آقای جکسون مرده ... واسه من خیلی سخت بود . مایکل جکسونی که با آثارش عاشق شدیم ، خندیدیم ، رقصیدیم و گریه کردیم ... فرقی نداره که کجای دنیا باشه یا که به چه زبونی...
-
اتاق آبی
شنبه 20 تیرماه سال 1388 16:29
در کناری از خانه ی من ٬ اتاقی است سرد و آبی تخت و گیتار کهنه ی من ٬ عکس یک زن به دیواری زنی زیبا روی و خندان ٬ یار من بود او دورانی حالا من ماندم و من ٬ گیتاری و سیگار و تنهایی عشق من رفت به تن خاک ٬ طعم شب نیست جز بیداری ای عکس خندان بشنو از من ٬ خواهمت دید روزگاری دیگرم نیست نای ماندن ٬ پایان آواز آغاز رفتن چاقویی...