گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

لالایی

برف می بارد مادامی که تو این لالایی آرام را نجوا می کنی
من در این اتاق کوچک به دام افتاده ام و تو را دوست می دارم ، مادامی که روحم تو را فریاد می کند ...

با دستانم صورتم را می پوشانم و تو به لالایی ادامه می دهی
ای کاش که به فریاد های روحم گوش کنی و مرا هم ببری ...
من تو را دوست می دارم ، مادامی که روحم تو را فریاد می کند ...

+ تقدیم به تو که از نهانخانه ی دلها آگاهی ...