گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

پادگان خضرایی - قسمت اول

پادگان خضرایی - قسمت اول

خب همونطور که دوستان می دونن من حدود ۱۰ روزه که توی نیروی هوایی تو پادگان خضرایی دارم دوره ی آموزشی ام رو می گذرونم . الان اولین مرخصی هست که اومدم خونه و دارم این مطلب رو می نویسم .

روز اول با پوریا رفیق شدم که عمران خونده بود و برنامه نویسی می کرد ! من و پوریا هر دو تو یه گردان هستیم اما گروهان ما با هم فرق می کنه . اونا گروهان قوامی هستن و ما گروهان اردستانی . بچه ی با حالیه . غیر از روز اول ، تقریبا چند بار دیگه همو دیدیم . چون مدام سر تمرین یا کلاس بودیم و تو تایم های نهار و یا ... می تونستیم یه سلام علیکی با هم بکنیم . روزای آخر قبل از این مرخصی می تونستم خستگی رو توی چهره اش ببینم . اینو نوشتم چون پوریا اولین آدمی بود که باهاش رفیق شدم .

اما در مورد پادگان خضرایی ...

- آسایشگاه تحصیلکرده ها از بقیه جداست . لیسانس به بالا یه طرف ، فوق دیپلم ها یه طرف و باقی اون طرف پادگان .
- کیفیت غذا از غذای دانشگاه بالاتره !!! بهداشت و نظافت سلف غذاخوری و حمام و سرویس بهداشتی هم به عنوان یه پادگان نظامی خیلی خوبه .
- صبح ها 4:30 بیداری برای صبحانه و شب ها 9:30 خاموشی و خواب
- نماز خوندن اجباره و کلی از زمان پای نماز و انواع اقسام دعا ها می گذره
- همگی سر کلاس ها و دعاها چرت می زنیم ! تا می توانیم چرت می زنیم !
- تمرینات مربوط به رژه سخته .
- از هفته ی دوم کلاس های نظری شروع می شه که کار رو خیلی آسون تر می کنه . یه روز در میون کلاس نظری و سایر روز ها تا نیمه فعالیت ورزشی و بدنی و بعد از ظهرش هم دوباره کلاس نظری .
- رفقای توی آسایشگاه بچه های باحالی هستن . اشکان ، مجید ، صابر ، حسین . اشکان هم تختی من توی طبقه ی پایینه . مثل اینکه با هر تکونی که من می خورم کلی خاک اره می ره توی چشم اشکان !
- زیر تخت ها کلی یادگاری هست ، از سال 1353 به این طرف ! مثل اینا : امروز همه رفتن مرخصی اما من نگهبانم !! یا امروز آخرین روز حبس من این توهه !!

و اما در مورد تجربیات خودم

- وقتی که توی پادگان هستی ارتباطت با دنیای بیرون کاملا قطع می شه . از هیچ جا هیچ خبری نداری . نه تلوزیونی هست ،‌ نه موبایلی هست و نه هیچ چیزی که فکر تورو درگیر خودش بکنه .
- آدم ها ترسو هستن مگر اینکه خلافش ثابت بشه . شاید بالای 90 درصد از آدم ها ترسو باشن . توی ارتش از ترس تو بر علیه خودت استفاده می کنن . ترس از اینکه به تو مرخصی ندن ، ترس از اینکه تورو تجدید دوره بکنن ، ترس از اینکه بیان بازدید وسایلت و تو نا مرتب باشی ،‌ اما همش کشکه !! همش کشکه !! و تو اگر قوانین مربوط به حق و حقوق سرباز رو ندونی خیلی راحت به خاطر جهلت نسبت به قوانین تورو می ترسونن و به تو استرس می دن ! نباید استرس به خودت راه بدی ! نباید بترسی ! نباید نگران دنیای بیرون باشی !

- یکی از بهترین دوره های زندگی من همین دوران آموزشیه که با هیچ چیزی ارتباط ندارم ... این حالت قرنطینه بودن به پرورش روح آدم خیلی کمک می کنه ... چون تو خودت رو همه جا تنها می بینی ... اون موقع تو می تونی فکر کنی و ارتباط خودت رو با خداوند بیشتر تقویت کنی ...

پی نوشت :‌ آدم ها همه ترسو هستند ... مگر اینکه خلاقش ثابت بشه !
- من تقرییا استقامت روحی خوبی دارم - حالا دارم استقامت جسمی رو یاد می گیرم