گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

لالایی

برف می بارد مادامی که تو این لالایی آرام را نجوا می کنی
من در این اتاق کوچک به دام افتاده ام و تو را دوست می دارم ، مادامی که روحم تو را فریاد می کند ...

با دستانم صورتم را می پوشانم و تو به لالایی ادامه می دهی
ای کاش که به فریاد های روحم گوش کنی و مرا هم ببری ...
من تو را دوست می دارم ، مادامی که روحم تو را فریاد می کند ...

+ تقدیم به تو که از نهانخانه ی دلها آگاهی ...

درد و درمان

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد


من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد ...


+ مهم آن چیزی است که تو بپسندی ... ای معنای زیبایی ... ای گرمای هر آغوش ...

تو میری

مثل یک دسته گل اقاقیا

دلم آواز می کنه بیا بیا

تو میری پشت علف ها گم می شی

من می مونم و گل اقاقیا


گل ایوون بهاره دل من

یه بیابون لاله زاره دل من ...


+ ای که عاشق می کنی ، همیشه هستی و هرگز دیده نمی شوی ... دلم آواز می کنه ... آواز می کنه ... آواز می کنه ...