گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

جناب !!!

خب امروز یه عکس با لباسای فعلی سربازیمون براتون گذاشتم ، با مقادیری توضیحات . ابتدا به اتفاق هم عکس رو می بینیم و سپس آن را تحلیل نموده و آویزه ی گوش خود می نمائیم



من نفر وسط (مشهور به جناب ! ) ، دوستم سمت چپ و یکی از پسرای تازه وارد سمت راست مشغول خوردن بربری و چایی هستیم ! ببینید این خیلی مهمه ، چون بالاخره باید جون داشته باشیم از مرزهای هوایی کشور دفاع کنیم یا نه !؟

حالا بریم سر اصل مطلب . بالای جیب سمت چپ من رو دقت کنید یه مدال  عقاب نقره ای می بینید که هیچکدوم از افسر وظیفه های دیگه تو سطح پادگان همچین مدالی ندارن. این مدال به خاطر ارشدیت منه   نمیدونید ارشدتر از بقیه بودن چه حس غرور خفنی به آدم می ده !! خدا نکنه من به پست و مقامی برسم که اصلاً جنبه اش رو ندارم جالب اینجاست که از حالا که چهار ماه مونده سربازی من تموم بشه سر مدال ارشدیت دعواست ! بچه ها از یه طرف دعوا می کنن ، فرمانده مون از یه طرف عذا گرفته می گه تو بری کسی رو نداریم که بتونه این همه افسر وظیفه رو جمع و جور کنه . چاکرتیم داداش جذبه بالاست دیگه راستی اسم خودم رو تو عکس زدم جناب ، چون لقب منه و هرجای پادگان بگی جناب همه می دونن منظور منم!! یادش به خیر تو دانشکده که بودیم ، کلی مهندس داشتیم . اما وقتی یکی می گفت برو پیش "مهندس" ، همه می دونستن که منظور مدیر گروهمونه . حالا حکایت منه ، اونجا پر از جناب سروانه ولی وقتی می گن "برو پیش جناب" خودشون می دونن که باید بیان پیش من خلاصه نمی دونی جذبه دارم در حد لالیگا ها !!! بعضی وقتا خودم تو دلم خنده ام می گیره.و لی خب اینم شده واسه ما یه Game و سرگرمی باحال .

البته اینم بگم ها من همونقدر که جذبه دارم و مقرراتی هستم همیشه سعی می کنم به اونایی که کارشون گیره کمک کنم . ولی خب راستشو بخوای روح شیطنت و سیاه "جیمز بلک" اونجا بیشتر بهم تسلط داره تا اون روح مثبت و مهربونم آخه بد مصب اونجا محیط واسه شیطنت خیلی مساعده و خلاصه استخر واسه شناکردن روح شیطون جیمز بلک آماده و محیاست و منم نهایت استفاده رو از این فرصت می کنم

مثلاً یکی از قوانینی که وزن کردم اینه که بچه های فوق دیپلم و پایین تر موظفن حین رویت بنده احترام نظامی رو اجرا کنن. خب اگه نکنن معلومه چی می شه دیگه ، یه جوری نگاهش می کنم که بنده خدا از ترس همونجا احترامه رو می گذاره . فقط یکی دو نفری بودن که نگذاشتن و خب عواقبش رو دیدن ! هر چند که بعداً خودم مورد عفو قرارشون دادم و اونام خوشحال و خندان از اینکه جناب بخشدشون ، از اون به بعد هر موقع منو می بینن خود به خود احترام رو اجرا می کنن


اینم از حکایت سربازی ما !

تله پاتی ...

خب من مریض شدم از اون مریضی های پدر مادر دار اصل ژاپنی ... پریروز فرشته زنگ زد حالمو بپرسه (دستش درد نکنه my best friend ) و گفتش به میترا بگو مریض شدی . منم گفتم اگه بگم طفلک آروم و قرارش به هم می ریزه و زنگ می زنه و خلاصه باعث زحمتش می شم و از درس و مشق می افته ! فرشته هم می گه خوب تو نقش بابا غرق شدم ! yes baby I'm a good daddy 


خلاصه تلفن تموم شد و ما تلپ افتیدیم تو تختمون ( به قول مامانم تخت که نیست ! خوابگاهه گربه است ! چون هر موقع پا می شم حسابی به هم ریخته است و هیچ اثری از آثار خوابیدن یه انسان توش نیست ) . یه نیم ساعت سه ربعی گذشت که موبایلم زنگ خورد ... شماره اش Unknown بود ... ببین جیمز دوحالت داره ... به جون جیمز دوحالت بیشتر نداره ... یا سمیه پشت خطه که دخلت اومده ... یا میترا پشت خطه که کلی خوش به حالته ... جیمز برش دار ... برش دار جیمز ... اگه سمیه باشه پوستت کنده است (چون دو هفته اس قراره برم مصاحبه هنوز نرفتم و وقتمو انداختم رو پروژه خودم) ... اگه میترا باشه خوش به حالته ... منم که شجاع ! با اقتدار گفتم :


- الو

-الو سلام هانی !! I love u so much ! دلم برات تنگ شده بود عزییییییییییزم


ای جونم !!!!


وایییی دلم یه جوری شد .... یهویی گرم شدم .... طفلی زنگ زده بود بگه هوا سرد شده خودتو بپوشون دیشب خواب دیدم مریض شدی ! غافل از اینکه جیمز کوچک جلو جلو سرماهه رو خورده و حسابی مریضه ... تا فهمید از پشت تلفن حسابی ... کرد ( فکرت جای بد نره fefer می خواستم تورو امتحان کنم ! فقط نوازشم کرد !! دیدی فکرت مورد داره )


خلاصه اون از حالت دختر بابا در اومد و یهویی شد میترا جون ! اونم که می شه میترا جون من خود به خود می شم جیمز کوچک (جواد سنجاقی ، خرمالو ، نی نی تپلی ، جیم مهربون و ...) .


خلاصه منو میترا هزار رقم رابطه داریم ! از پدر و دختری گرفته تا میترا جون و جیمز کوچک ! میترا بیشتر مواقع حمایتگره . نیدونم چرا من برای همه حمایتگر هستم اما میترا که حمایتگر می شه من خود به خود جلوش کم میارم و حمایتخواه می شم !! یعنی کم نمیارما از اولش یهو حمایتخواه می شم و شل می شم ... از بس حمایتگریش قویه ...

خلاصه ، من daddy اون دختر بابا : من حمایتگر ، اون حمایتخواه

من جیمز کوچک ، اون میترا جون : اون حمایتگر ، من حمایتخواه

من لاور اون ملوور : رومئو و ژولیت

من ملوور ، اون لاور : حتماً رومئو ژولیت برعکس دیگه


خلاصه اینطوری شد که میتراجون (الان جیمز کوچک هستم) خود به خود فهمید که من مریضمو و حسابی خجالتم داد ! I LOVE U BABY SO MUCH بنابراین نتیجه می گیریم که تز "دل به دل راه داره" من (از طریق ریسمان های انرژی) واقعیت داره !! دیدی بدون اینکه کسی بهش بگه خودش فهمید ! شاید چون عمق رابطه ما خیلی عمیقه !


+جواد سنجاقی ، خرمالو ، نی نی تپلی ، جیم مهربون و ... چند تا از هزار و یک اسمیه که میترا منو باهاش صدا می کنه . گهگاهی بهم می گه نی نی تپلی . از وقتی عکس بچه گیامو اسکن کردم و براش فرستادم می گه . یه خواب عجیبم دیده بود که من همون بچه هه بودم و میترا همین قدری بود و با هم دوست بودیم ! اینم یه جور رابطه دوستانه اس واسه خودش دیگه

+ بلاگ اسکای ایمیل زده که آقا این تبلیغات مارو از وبلاگت برداشتی ما هم وبلاگت رو حذف می کنیم ! اگه یه روز اومدین و من حذف شده بودم نگران نشین ! دوباره یه وبلاگ می سازم