گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

سلیمان و مور

مورچه برای سلیمان ران ملخ را پیشکش می برد
سلیمان به ران ملخ نیازی نداشت و ران ملخ اصلاً به کارش نمی آمد
اما ران ملخ برای مورچه بسیار ارزشمند بود
در اصل
مورچه با ارزشترین دارائی اش را به سلیمان هدیه کرد

شهید ، عاشقی است که تنها دارائی با ارزشش جان اوست
و جان خود را به پیشگاه جان لیلی پیشکش می کند
شهید شدن کشته شدن در میدان نبرد نیست
شهید شدن زندگی کردن در مسیری است که پایان این مسیر رسیدن به رضای اوست
او که خود عشق و خود مقصود است ، مقصد ...

اگر به گونه ای توان زیست که در پایان جانمان در راه رضایت تو پیشکش شود
آنگاه شهیدیم و خوشا به سعادت هامان
که در راه تو جان دادیم

خوش آنکه اندر ره دوست جان دهد
به راه عشق آنچه نکوست آن دهد