گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

خورشید بودن

بگذار تو را به دور دست ها ببرم
تو همانند روز اول نوروز شیرینی ...

بگذار تو را به دور دست ها ببرم
تو همانند روز اول نوروز شیرینی ...

درد هایت را با کمی عشق مبادله کن
هرکجا که هستی ، هر کجا که هستی

درد هایت را با کمی عشق مبادله کن
هرکجا که هستی ، هر کجا که هستی

به دنبال نور مباش ، خودت خورشید باش
نور را به همه جا منتشر کن ، منتشر کن

خوب

خوب هر آن چیزی است که من را به تو نزدیک می کند
نزدیک شدن به تو دلم را گرم می کند
و هرچه نزدیکتر ، گرمتر
ای کاش که فاصله مان لحظه لحظه کمتر شود
و دلم گرمتر و گرمتر
در پایان در عشق آتشین تو بسوزیم و نابود شویم ...


+ جان لیلی ... من رو هم به خودت نزدیک کن ...

برای تو

برای تو می نویسم ،‌ برای خود تو

می دونم وقتی اینو می خونی پشت کامپیوترت تو شرکت نشستی و احتمالاْ وقت آزاد پیدا کردی و اومدی به وبلاگم سر زدی ...

شاید الان به خاطر کار زیاد گردن یا کمرت درد گرفته باشه ... این چیزیه که من خیلی نگرانشم ، اما یه چیزی ته دلم بهم می گه که تو به قول هایی که می دی وفا می کنی ... یه چیزی بهم می گه حرفات فقط حرف نیست ...


می دونی الان سینه ام گرم شده ... ساعت ۱۱ شبه و من نخوابیدم ... چون گرم شدم و می خوام از این گرما لذت ببرم ... بارون چند دقیقه است که نرم نرمک قطع شده ... اما پنجره ام بازه و هوای دلنشینی به اتاقم میاد ...


من اعتماد به نفستو خیلی دوست دارم ... تیپ و فشن ات رو خیلی دوست دارم ... چهره و لبخند قشنگ ات رو خیلی دوست دارم ... و قلب مهربونت رو ... قلبی که بچه های کوچولو توش می تونن بدون و بازی کنن ... قلبت بزرگه و جای اون همه بچه کوچولو ... احساس می کنم گوشه و کنار اون قلب بزرگ یه جای کوچیکی هم برای من هست ... می دونی من به احساسم اعتماد دارم ... مثل اون روز که حسم بهم می گفت باید بیام سر قرارمون و هنوز معلوم نبود که تو میای یا نه ... همون حس بهم می گه تو همینی هستی که هستی ، بی نقاب و بی آلایش ...


موسیقی "رویای یک مرد" داره پخش می شه و منو به اوج می بره ... می تونم لبخند خداوند رو احساس کنم ، کسی که ازش خواستم انسانی رو به زندگیم وارد کنه تا بتونم براش اونی باشم که واقعاْ هستم و اونم اونی برام باشه که واقعاٌ هست ...


می دونی ... تصاحب کردن تو مرام من نیست ... من توحید گرا هستم ... یعنی همه چیز فقط یکی ... در مورد تو ، فقط و فقط یک چیز برام مهمه ... اون یه چیز تداوم لبخند روی چهره ی زیباته ...


همیشه ، یک نفر ، یک جایی هست که تورو از اعماق وجودش دوست داره ...


من منتظر شنیدن رفتن به کلاس شنات هستم ... نمی دونی چقدر برام مهمه ...


همیشه ،‌ یک نفر ، آماده است که سنگ صبورت باشه و در سینه اش همیشه به روی حرف های تو بازه ... اما همیشه حرف هات توی سینه اش امانت باقی می مونه ... بدون که اون آدم امانت داریه ...


مراقب خودت باش خوب من ... قول دادیم که مراقب خودمون باشیم ... قول انگشت کوچیکی ...