اونها دو نفر بودن که سر سفره نشسته بودن و داشتن باهم کوکو می خوردن . اولی کوکو می خورد چون کوکو خوردنو دوست داشت . دومی کوکو می خورد چون گرسنه اش بود . و هر دو به به و چه چه اون کوکو رو می گفتن . حینی که داشتن کوکو می خوردن ، سومی از راه رسید و یه دیس چلوکباب سر سفره گذاشت .
دومی کوکو خوردنو کنار گذاشت و با ولع شروع به خوردن چلوکباب کرد . از اینکه داشت چلوکباب می خورد و دیگه مجبور نبود کوکو بخوره خیلی خوشحال بود .
اما اولی به کوکو خوردن خودش ادامه داد و به چلوکباب اعتنایی نکرد . اگه اولی هم می خواست چلوکباب بخوره می تونست اما خودش نخواست . به خاطر اینکه اون دوست داشت کوکو بخوره نه چلوکباب .
اما دومی از روی گرسنگی داشت کوکو می خورد . اون نیاز داشت که گرسنگی اش به طریقی برطرف بشه . با کوکو ، یا غذایی بهتر . و اگه چلوکباب بود که چه بهتر . به هر حال ، برای شکم گرسنه بیشتر رفع گرسنگی مهمه تا کیفیت غذا . اما اولی گرسنه نبود . فقط دوست داشت که کوکو بخوره . همین .
و دوستی که از روی نیاز باشه عین همینه ... آدما اومدن که نیازشون رو برطرف کنن و برن . نیومدن که از روی دوست داشتن کاری انجام بدن . و جالب اینجاست که هر کس اومده نیاز خودشو برطرف کنه و بره ...
+ و هر دو به به و چه چه اون کوکو رو می گفتن ...
شاد باشید دوستان گل من !
اگه حتی همه از من رو برگردونن
اگه حتی مجبور باشم که زیر پل بخوابم
اگه حتی همه ی دوست داشتنی هام نابود بشه
اگه حتی همه ی تلاش هام بر آب بره
اگه حتی گریه های شبونه صداش تا پشت کهکشانها بره
اگه حتی تک تک شهاب سنگ ها رو سر من یه نفر خراب بشه
اگه حتی اندوه و دپرشن اونقدر زیاد بشه که سنگ صبورم زیر بارش خورد بشه
اما فقط تو به من لبخند بزنی ... مهربون همیشگی ...
همه اش قابل تحمل خواهد بود ... همونجوری که تا الان بود ...
مهربون همیشگی
تویی که دوست می داری
تویی که به آغوش می کشی
بی هیچ دلیلی ... بی هیچ دلیلی ...
+ دوستانی که براتون آدرس این وبلاگمو ایمیل کردم ٬ لطفا آدرسش رو به کسی ندید یا جایی لینک نکنید .
+ خوشحال می شم نظر بگذارید . اما نظر ها رو تایید نمی کنم . همه شونو از کنترل پنل وبلاگم می خونم .